جدول جو
جدول جو

معنی حجله نشین - جستجوی لغت در جدول جو

حجله نشین
(سَ کَ دَ / دِ)
عروس. زنان محجبه: آن جوان از آنکه مبادا کافران ازحال حجله نشینان سراپردۀ عصمت... اطلاع یابند اندیشید و به کندوئی که در آن موضع بود در نهانخانه را مسدود گردانید. (حبیب السیر چ 1 تهران ج 3 جزو 4 ص 324)
لغت نامه دهخدا
حجله نشین
عروس، عفیف، پاک دامن
متضاد: آلوده دامن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چله نشین
تصویر چله نشین
ویژگی کسی که در گوشه ای بنشیند و مشغول عبادت و ریاضت چهل روزه شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مجلس نشین
تصویر مجلس نشین
کسی که در مجلس نشسته، اهل انجمن
فرهنگ فارسی عمید
(خُ دَ / دِ خَ)
کسی که در انجمن می نشیند. اهل انجمن. (ناظم الاطباء). که در مجلس نشیند. اهل مجلس. حاضر در مجلس:
مجلست را کآسمان خدمت کند
او کجا باشد ترا مجلس نشین.
خاقانی.
روز نواست و فخر دین بر آسمان مجلس نشین
ما زر چهره بر زمین تو سیم سیما ریخته.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 379)
لغت نامه دهخدا
چلّه نشیننده. کسی که در چله خانه می نشیند و روزه داشته ریاضت می کشد. (ناظم الاطباء). آن کس که چهل روز به ریاضت و عبادت نشیند. مرتاضی که چهل روز ترک حیوانی کند. معتکف چله. آنکه در گوشۀ خلوت به شرایط و آداب چله نشستن عمل کند. آن کس که در کار چله داشتن و چله نشستن است. مرتاض یا زاهد یا درویش چله گیر، به معنی مطلق گوشه گیر و منزوی و معتکف. هرکس که در محلی گوشه گیرد و اعتکاف گزیند:
چون دل من به دوستی چله نشین دیر شد
طاعت و زاهدی خود زیر ستانه یافتم.
عطار.
، به اصطلاح لوطیان، آلت تناسل. (آنندراج). به اصطلاح لوطیان، نره. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
کسی که در چله خانه نشیند و ریاضت کند، گوشه گیر منزوی معتکف، (اصطلاح لوطیان) آلت تناسل مرد نره
فرهنگ لغت هوشیار
شهرک نشین
فرهنگ واژه مترادف متضاد
گوشه گیر، معتکف، معتزل، منزوی، ریاضت کش، چله دار
فرهنگ واژه مترادف متضاد